شهدای روستا

زندگینامه شهیداحمد کریمزاده

احمددر 1352/2/8 در خانواده های مؤمن چشم به دنیا گشود و پدرش شاغل در معادن ذغالسنگ و فردی زحمتکش و با پشتکار بود. احمد در همان مناطق کارگری بزرگ شد و به مدرسه رفت. پدرش مردی متدین و وارسته بود او با همیاری سایر کارگران معدن و مردم شریف آهوئیه مسجد گنبدی بسیار زیبایی را ساخت که متأسفانه در بازسازی آن بنای زیبا  و سنتی تخریب و به جای آن بنای فعلی مسجد پایه گذاری شد. احمد نوجوانی خوش‌سیما و خوش‌خلق و دوست‌داشتنی بود و احترامی فراتر از سن خود داشت در عین متانت و ادب لبخندی برلب داشت احمد نیز مانند اکثر شهدای آهوئیه هنوز دوران تحصیل خود را سپری نکرده بود و در خیل دانش‌آموزان بسیجی در سن 15 سالگی راهی میادین دفاع مقدس شد. احمد در گردان  رزمی مشغول ادای وظیفه شد. به شهادت هم‌رزمانش در همان مدت چندروزه حضور در گردان، تأثیر زیادی  بر هم رزمان خود گذاشت و به عنوان یک الگو مورد توجه قرار گرفت. حسن رفتار، آرامش مثال زدنی و تعهد در انجام وظیفه احمد را نزد  دیگران جایگاه ویژه ای بخشیده بود. سرانجام در 1367/3/23  در عملیات بیت المقدس7 درگرماگرم نبرد روح بلند این بسیجی مخلص پر کشید و بی‌کران آسمان را در نوردید. جسم پاک احمد پس از تشییع باشکوه با لباس سبزقامتان دریادل در گلزار شهدای آهوئیه مهمان گل‌هاشد
زندگی نامه شهید فرخ امینی زاده

 فرخ در 1350/2/15 در خانه ای مستضعف و با ایمان  بدنیا آمد و در دامان مادری مهربان پرورش یافت و در سال 1355 در مدرسه ابتدایی در سرآسیاب فرسنگی کرمان ثبت نام و مشغول به تحصیل شد و دردوران انقلاب که  به فرمان حضرت امام خمینی (ره)علیه حکومت شاه تظاهرات و راهپیمایی بود . فرخ با اینکه سن کمی داشتند به خیابانها میرفت و همراه با جوانان انقلابی شعار می دادو عکس و پوستر از حضرت امام خمینی (ره) همراه داشتند. ایشان دوران ابتدایی را در آنجا به پایان رساند وبرای ادامه تحصیل عازم روستای آهوئیه شدند و در مدرسه راهنمایی شهید غلامحسین افزون به تحصیل ادامه دادند و همواره در مراسمات مدرسه و روستابا صدای دلنوازشان قرآن تلاوت می کردند و در فعالیتهای فرهنگی، هنری مدرسه هم فعال و برتر بود و برای ادامه تحصیل دردبیرستان شهید چمران بزنجان ثبت نام وادامه تحصیل دادند و در آبان 1365 بود که یک روز عصر به خانه نیامدند که از همکلاسیهایش پرسیدیم گفتند که رفته برای آموزش برای جبهه. فردا صبح به علت کمی سنش رفتیم در محل آموزش صدایش کردند ایشان با یک روحانی که مسئول آموزش بودند آمدند و روحانی گفتند ایشان به خاطر کمی سنش باید برگردانده شود،اما خودش میگفت من اگر سنم کم است توان دارم امام فرموند هر کس توانش را دارد سلاح بردارد من به فرمان امام لبیک گفته و سلاح بر می دارم.ایشان پس از دوران آموزش رفتند کرمان که اعزام به جبهه شوند در کرمان به علت کمی سنش ایشان را اعزام نکردند برگشتند و مجددا برای ادامه تحصیل به مدرسه رفتند چند روزی گذشت باز هم طبق معمول شب به خانه نیامدند متوجه شدیم  که  از بافت اعزام نیرو بوده  و اعزام شده
در پاییز 65 به جبهه اعزام شد و در عملیات کربلای 5 در تاریخ 65/10/23 در منطقه شلمچه. کانال زوجی به آرزویش یعنی به درجه رفیع شهادت نائل آمد
 از بارزترین خصوصیات فرخ. قاری قرآن.  میتوان به رعایت ادب. خوش قولی. خوش خلقی و سادگی او اشاره کرد
فرخ در قسمتی از وصیت نامه خود سفارش کرده که در مراسمات مذهبی حاضر شوید. دعای کمیل فراموش نشود
روحش شاد ویادش گرامی باد
روایت: پدر شهید
زندگینامه شهید غلامحسین افزون

غلامحسین در تاریخ  1344/1/10 متولد شد
پدر، اغلب او را عسکر صدا می‌زد، هر دو نام برازنده او هستند  در غلامی مولایش امام حسین علیه السلام بی بدیل است و خود شیدای عارفی است که دنیای دون را به بازی گرفته و بی مقداریش را به نظاره می‌نشیند. غلامحسین سری پر شور دارد گویا انرژی مضاعف  در وجود او نهفته شده و او را بیش از انتظار به فعالیت وا‌دار می‌کند. همچنانکه در مدرسه به تحصیل مشغول است مانند یک مردکارآزموده در باغ و مزرعه پدر فعالیت دارد. پدرش شاغل در معادن زغال‌سنگ است و علاوه بر آن در ملک موروثی نیز باغ و زراعت دارد و با درآمد آن زندگی راحت تری را برای فرزندان خود فراهم می‌آورد. اما دسترسی خود او به این برکات الهی آسان نیست به همین سبب چشم امیدش به فرزندان بزرگ ترش  دوخته شده بود. عسکر نوجوانی بسیار جسور و شجاع بود رفتارش خیلی فرا تر از سنش جلوه می کرد تعهدش به وظیفه و برنامه اش برای حفظ تعهدات رشک برانگیز بود. انگار باغ آنها نیز جلوه ای دیگر داشت.
عسکر نوجوانی شوخ طبع و شیرین سخن بود. همیشه لبخند بر لب داشت غالباً خاطرات جالب خود را بیان می‌کرد و باعث انبساط خاطر دیگران می‌شد. عسکر سری پر شور و طبعی ناآرام داشت در اصلاح امور اجتماعی پیش‌گام بود و نابرابری را بر نمی‌تابید. سرانجام این نوجوان صبور و بردبار در مقابل خصم متجاوز با قامتی استوار ایستاد و جان خود را تقدیم انقلاب و نظام اسلامی کرد. پدرش پس از شهادت این الگوی ایثار و مجاهدت در وصف وی اشعاری سرود که گویای طبع بلند و صفای باطن پدر و پسر می‌بود.
عسکر در تاریخ 1361/1/3  آسمانی شد و چند روز بعد از شهادتش  پیکر خونینش بر روی دستان پر مهر مردم آهوئیه تشییع و با لباس خونین رزم در گلزار شهدای آهوئیه به خاک سپرده شد.
زندگینامه شهیدعباس امینی زاده

درتاریخ 1345/1/15 در خانه آقایار مولودی پا به عرصه وجود گذاشت که از همان آغاز جای خود را در دل‌های اطرافیان باز کرد. طفلی خنده رو و شیرین زبان که به روی هر کس لبخند می‌زد و خود را از آغوش کسی دریغ نمی کرد. هرچه عباس بزرگ‌تر می‌شد روابطش با اطرافیان عمیق تر می‌شد. همه او را دوست می‌داشتند و او هم دوستدار دیگران بود از کودکی به همکاری با اطرافیان علاقه داشت . لازم نبود از او کمک بخواهند یا او را به کاری دعوت کنند . عباس به دنبال این بود که گرهی بگشاید و در کاری پیش‌قدم شود. وقتی که همسر دایی ناتوان و فقیرش بدرود حیات گفت  او کوچک‌ترین عضو فامیل بود اما بیشترین نقش را در اجرای خوب و آبرومندانه مراسم آن مرحومه ایفا کرد. پدر عباس  در معدن قناتمروان کار می کرد آقایار زبانزد خاص و عام بود در شرایط سخت و کارطاقت فرسای معدن وکشاورزی در گرمای تابستان 15 روز از ماه شعبان  را به استقبال ماه مبارک رمضان می‌رفت. روضه خوانی‌های او خصوصاً در 28 صفر مشهور بود. یک گوساله درهر سال برای سلامتی عباس نذر کرده  بود و هر ساله این نذر خود را ادا می‌کرد. عباس در امور کشاورزی  و نگهداری از دامها همواره یاور پدر بود.
آنروزها مردم بر پشت گاوها بار می گذاشتند و سوار می شدند. عادت دادن گاوهای جوان به سواری کار آسانی نبود و ممکن بود چندین بار راکب خود را به خاک اندازند اما عباس از معدود کسانی بود که گاوهای نو بار را سوار می‌شد و به سواری عادت می‌داد.
عباس در آخرین سال زندگی خود عکسی از خود در قاب گذاشت و از شهادت خود خبر داد .پیش‌بینی عباس دقیقا محقق گردید و در همان تاریخی یعنی فروردین 1367 که بر آن تصریح کرده بود در کربلای فکه آماج تیر دشمن قرار گرفت و به میراث داران عشق و عرفان پیوست.
زندگینامه شهید کرامت منظری توکلی

کرامت درتاریخ 1347/6/16 متولد شد و  در سیاه چادرهای عشایری نشوو نما کرد پدرش با بردباری و همت والا فرزندان خود را با رزق حلال پرورد و جوانی چون کرامت را تقدیم اسلام و انقلاب کرد، کرامت در مدارس عشایری به تحصیل پرداخت و در کنار آن یاور و حامی پدر بود. شوق وصال کرامت را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کشانید  و لباس سبز جان فشانی و پاک‌بازی را بر قامت او استوار گردانید. در سال 65 هدف موج خمپاره واقع شد و به شدت آسیب دید. دیگر کرامت می‌توانست هرگز پای به جبهه نگذارد و یا حتی همان وقت بازنشست شود و آسوده زندگی کند اما روح بلند و ناآرام  او مجال چنین انتخابی را به او  نمی‌داد در واپسین ماههای
دفاع مقدس و در بحرانی ترین شرایط جنگ کرامت همچنان مقاوم ایستاد و گردان رزم را که می‌رفت در تک‌های شلمچه  دشمن را ناکام سازد همراهی کرد.
در یکی از مقرهای لشکر در خطوط رزمی درتاریخ 1367/5/4هدف آتش سنگین دشمن قرار گرفت و جان  پاکش آسمانی شد. شهادت کرامت باعث حزن و اندوه هم‌رزمانش شد و اشک آنها را بر گونه ها جاری ساخت. چون کرامت معاف از رزم بوده و هیچ تعهد و وظیفه ای بر گردن نداشت به تعبیر دیگر قبل از شهادت هم شهیدی زنده بود که دیگر بار بر بال ملائک می‌نشست و حدیث وصل می‌خواند.
زندگینامه شهید محمد آبسالان

 محمد در تاریخ 1347/4/1 متولد شد معدن قناتمروان در پنج کیلومتری آهوئیه واقع گردیده و روزگاری این معدن سرمایه ای بزرگ محسوب می‌شد و کارگران متعددی در آن مشغول به کار بودند . پدر محمد نیز یکی از کارگران همین معدن بود.
آنروزها آبادترین  نقطه در این حوزه همان معدن بود، مدرسه، فروشگاه، وسیله ایاب و ذهاب  و شرایط مساعد، فضایی منحصر به فرد در دل این کوه پربرکت ایجاد کرده بود. محمد در مدرسه این معدن تحصیل می کرد و ایام تعطیلی مدارس را در محل سکونت خانواده در ییلاق قناتمروان سپری می کرد. جلوه های زیبای کوهستان، باغات و مزارع سرسبز قناتمروان به محمد روحی لطیف، طبعی گرم و سری پر شور بخشیده بود.
زندگی در دامن طبیعت برکاتی مضاعف دارد و تجاربی پربها در جان انسان به ودیعه می‌گذارد. سرو قامت محمد نمو کرد و نشانگان جوانی را بر سیمای مردانه او حک نمود.
 در سیل مشتاقان دفاع مقدس شیوه پاک‌بازی و جانفشانی را در پیش گرفت. دست تقدیر او را دمساز سنگرسازان بی سنگر کرد.آنگونه رزمی در دفاع مقدس که با نثار جان از جان دیگر رزم آوران دفاع می کند.
غرش ماشین سنگین محمد که نتیجه کارش احداث سد دفاعی و حفاظتی است غرش ماشین جنگی دشمن را به تمسخر می گیرد و به آن  نیشخند می زند. اما جان بی‌تاب محمد تشنه تر از آن است که با مطاع دنیا سیراب شود. دیده ای بر آسمان دارد و پایی بر رکاب همت  و مردانگی. اگر در اثناء انجام وظیفه ماشین او هدف قرار گیرد جان چندین رزمنده در خطر است اما عشق محمد به پرواز معما را حل کرده  وباب بی کرانه وجود را بر او می گشاید محمد درتاریخ 1367/5/4 در سنگر رزم هدف آتش سنگین مهاجمان بعثی قرار می‌گیرد و بر بال ملائک آشیان می سازد.
شرح حال شهید شهید اکرم کریمزاده

در خرداد 1338 درخانواده ی عشایری در روستای قنات مروان به دنیا آمد. پدر بزرگوارش به مناسبت تولد اولین پسرش چندین روز جشن و میهمانی گرفتند. دوران کودکی را در کوچ کردنهای خانواده گذراند. زمستانها در منطقه زیارت علی از هرمزگان و تابستانها در روستای قنات مروان از شهرستان بافت سکونت داشتند. تحصیلات خود را در قنات مروان آغاز کرد. کلاس اول درمنزل رستم کریمزاده و دوسال بعد  در منزل  صادق کریمزاده. و بعد مادرش در کنار فرزندان ماندگار شد. و پدر برای گذراندن زندگی کوچ میکردند. دوران راهنمایی را در مدرسه خواجو و دوران دبیرستان را در مدرسه ششم بهمن گذراند که در هر سه مقطع جزء دانش آموزان ممتاز بود. بعد از اخذ دیپلم  به خدمت سربازی رفت.آن زمان زمزمه انقلاب در قم و تبریز شروع شده بود. وهر زمان که به مرخصی می‌آمد کتابهای زیادی با خودش می‌آورد. او را بخاطر دفاع از مردم تبریز. در خوابگاه  بسیار کتک زدند. اما از هدفش دست نکشید. در راهپیمایی ها علیه رژیم شاه شرکت داشت. بعداز پیروزی انقلاب به سپاه پیوست. به غرب کشور اعزام و چندین ماه در کردستان و مهاباد با ضدانقلاب جنگید. وبعد به جنوب رفت تا اینکه در اذر 60 در عملیات آزادسازی بستان در سمت جانشین گردان در شب عملیات به میدان مین برخورد کردند. اکرم با جمعی از همرزمانش داوطلب میشوند که با جان فدایی محور را باز کنند. اکرم که فرمانده بوده به بچه ها سفارش میکند باتوکل به خدا  به گونه ای وارد میدان مین شوید که چند مین منفجر شود. وخودش  اولین نفر به روی سه مین میرود. مین اول یک پا،  مین دوم پای دیگر و مین سوم دستش را قطع میکند. اکرم مجروح شد. اما محور برای انجام عملیات باز شد. به بیمارستان اصفهان منتقل شد. زخمی بود. دست وپا نداشت. اما روح بلند و روحیه‌ای شاد و خندان داشت. با تواضع و قلبی آرام میگفت پر کاهی که تقدیم درگاه خداوند شده‌   وقتی تلفنی با او حرف زدم. باهمان شوخ طبعی همیشگی گفت میخواستم از حضرت ابالفضل ع سبقت بگیرم اما خدا نخواست.  سرانجام در 24 آذر به خواسته اش رسید.شهید شد و در 25 آذر همزمان با اربعین حسینی در ازدحام جمعیت باتشییع جنازه ای بینظیر بر دوش هم وطنان در بهشت زهرای روستای آهوییه به عنوان اولین شهید روستا به خاک سپرده شد.
راستی جان فشانی های اکرم وهمرزمانش ماندگار شد. آیا ما پیروان شهید قدردان حماسه های آنها هستیم. بعداز شهدا چه کرده ایم؟  که شرمنده شهدا نشویم!  
روایت: برادر شهید
شادی روح شهید اکرم کریمزاده صلوات

زندگی نامه شهید اکبر منظری توکلی
در 2 آبان ماه 1346 در روستای آهوییه در منطقه عشایری، کودکی متولد شد که پدر ومادر به خاطر عشق و علاقه به اهل بیت ع و امام شهیدان امام حسین ع. او را اکبر نام نهادند.
طفولیت را در دامان پدر ومادر در زندگی عشایر نشینی سپری کرد. تا اینکه به سن تحصیل رسید. دوران ابتدایی را در مدارس عشایری گذراند. زندگی عشایری اکبر. کوچ کردن به دو منطقه قشلاق در شهرستان کهنوج و منطقه ییلاق در شهرستان بافت با همه مشکلات و سختی هایش اما مصفا گذشت. و دوران راهنمایی را در روستای آهوییه در کنار اقوام، خویشان دوستان به پایان رساند. دوران دبیرستان را در دبیرستان چمران بزنجان در رشته اقتصاد مشغول به تحصیل گردید با توجه به علاقه اش به جبهه و دفاع مقدس در همین دوران در سن 19 سالگی در پاییز 1365 به جبهه اعزام شد. در گردان 418 لشکر41 ثارالله. به عنوان تیربارچی سازماندهی شد
دی ماه 65 عملیات کربلای 4 درمنطفه جزیره ام الرصاص شکل گرفت. در تاریخ 65/10/4 اکبر با شجاعت، صلابت و مطمئن همراه همرزمانش وارد جنگ با دشمن بعثی رژیم عراق شد به دل دشمن( که به دلیل لو رفتن عملیات آماده ومنتظر رزمندگان بودند )  زدند. وخط را شکستند. اما در نبرد سخت و سنگین  اکبر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. و چه غریبانه رفت از این خانه. و سرانجام پس از 29 سال چشم انتظاری. پیکر مطهر شهید اکبر در سال 1393 همراه با دیگر شهدای غواص تفحص شده  در روز شهادت امام جعفر صادق ع در استقبال بی نظیر و حضور هزاران نفر مردم ولایتمدار این خطه  تشییع و در بهشت زهرای روستای آهوییه به خاک سپرده شد. همراه پیکر مطهرشهید ( پلاک. زنجیر. کارت شناسایی. تسبیح)  ازطرف ناحیه مقاومت سپاه پاسداران شهرستان بافت. تحویل گردید.
روایت : برادر شهید
زندگی نامه شهید نورالله داوند
نورالله داوند در آذر ماه سال 1348 در روستای قنات مروان در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود. بعداز گذراندن دوران کودکی در سن 6 سالگی در پایه اول دبستان درمدرسه معدن سرب قنات مروان مشغول به تحصیل شد. بعداز مدتی به علت بیماری سرخچه در آن سال ترک تحصیل کرد. ودر ماه مهر سال بعد در دبستان شهید اکرم کریمزاده ادامه تحصیل داد. دوران ابتدایی را دراین دبستان گذراند. و دوران راهنمایی را در مدرسه بزنجان سپری کرد. فاصله خانه تا مدرسه ی بزنجان  حدود 5 کیلومتر بود که باید با همه سختی ها اصولا پیاده رفت وآمد میکرد. وبرای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان عازم شهر بافت شد. به دلیل علاقه به کارهای فنی در رشته برق در هنرستان کلانتری مشغول به تحصیل شد. در پاییز 66 در سن 18 سالگی در حین تحصیل تصمیم بزرگی گرفت. با عشق و علاقه به همراه عده ای از دوستانش در آذر ماه سال 66 عازم جبهه شد. بعد از اتمام عملیات والفجر10 به خانه برگشت ومجددا در تابستان سال 67 به جبهه رفت. که بعد از اعلام آتش بس به خانه برگشت. از آنجا که عاشق خدمت کردن به نظام بود در سال 1370 در نهاد سپاه پاسداران مشغول به کار شد. و درسال1371 ازدواج کرد. که حاصلش دو فرزند به نام های زهرا و محسن است از خصوصیات بارز نورالله میهمان نوازی و عطوفت و ساده زیستی. و التزام به نماز اول وقت بود. سرانجام با اقتدا به اباعبدالله الحسین ع در تاریخ 30 بهمن 1381 در حادثه سیرچ به همراه جمعی از دوستانش به درجه رفیع شهادت نایل آمد. روحش شاد
روایت : علی داوند
زندگینامه شهید فهیم منظری توکلی
سلام برآنان که حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهی کرده است. امام خمینی( ره)
فهیم در تاریخ 9 خرداد سال1352 ه ش در روستای آهوییه شهرستان بافت در خانواده ای متدین و متوسط به دنیا آمد. پدر بزرگوارش همواره یاور مظلومان و نیازمندان بود و از هیچ کمکی به آنها دریغ نمیکرد. تا اینکه دست تقدیر سایه پر مهر پدر را از سر خانواده برداشت فهیم از همان کودکی همیشه یاور ، کمک دست. و قوت قلب مادر بود. تحصیلات خود در دوران ابتدایی و راهنمایی را در زمان  دفاع مقدس در روستای آهوییه گذراند. اشتیاق فراوان فهیم به قرآن و فراگیری آن باعث شد که برای آموختن قرآن در رشته های قرائت و حفظ قرآن نزد استاد مالک منظری برود. فهیم بعد از اتمام تحصیلات با انتخابی اگاهانه و اشتیاق استخدام سپاه پاسداران شد و آموزش اولیه را در پادگان آموزشی گذراند. در طول خدمت در انجام وظیفه نهایت سعی خود را به کار می‌گرفت. و از کار خود رضایت کامل داشت. و خود را سربلند میدید. سمت شهید فهیم در سپاه ثارالله کرمان. فرماندهی تانک بود. فهیم در سال شهادتش سنت رسول خدا( ص)  را پاس داشت و  ازدواج کرد.  و سرانجام در شامگاه 30 بهمن سال 1381 در عید ولایت هنگام بازگشت از ماموریت به همراه ۲۷۶ تن از همکارانش در اثر انهدام هواپیمای حامل آنان  در اوج آسمان در ارتفاعات سیرج کرمان جادوانه شد.
شهید فهیم چهره ای آرام و باوقار و سرشار از عطوفت داشت سنجیده سخن میگفت. و در رفتار خود جانب ادب را رعایت میکرد و شاید بارزترین ویژگی او بعد از طمأنینه و عطوفت. گشاده‌ دستی و سخاوت آن بزرگوار بود. هرگز به دنیا و تعلقات دنیوی  دل خوش نکرد. و اساسا اعتباری برای آن قائل نبود. و هیچ چیز از زخارف دنیا برای خود نیندوخت. در همه کارها رضای خداوند را مد نظر قرار میداد  همینطور که زندگی خود را با تآسی  از ائمه ( ع)به صراط مستقیم مراقبت و رعایت  میکرد. مرگ خود را هم مدیریت میکرد. و سرانجام شهادت روزی اش شد.
روحش شاد و یادش گرامی
روایت : خواهر شهید

زندگینامه شهید کاظم داوند
به نام پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام به یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود( عج)
کاظم در تاریخ 1 خرداد سال 1355 در روستای آهوییه شهرستان بافت در خانواده ای مستضعف و متدین دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در روستای آهوییه و قنات چمران پشت سر گذاشت. از همان کودکی بسیار مودب و چهره ای خندان و شادابی داشت. در علم آموزی استعداد بالایی داشت. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در روستای آهوییه همزمان با دوران دفاع مقدس گذراند.در آزمون  دبیرستان سپاه پاسداران شرکت ودر رشته ریاضی پذیرفته شد. در سال 1373 وارد نهاد سپاه پاسداران شد. در پادگانهای مشهد و شیراز آموزش میبیند و در تیپ سوم زرهی ذوالفقار لشکر 41 ثارالله کرمان مشغول به کار میشود.  از ویژگی‌های بارز کاظم استمرار بر تلاوت قرآن و حفظ قرآن بود. و کتاب قرآن را همیشه با خود همراه داشت. علاقه زیادی به مطالعه و علم آموزی داشت. به بر پایی مجالس مذهبی اهمیت زیادی میداد. عاشق امام زمان ( عج) بود. جشن میلاد نیمه شعبان که هرسال در روستای آهوییه برگزار میگردد به پاس زحمات و پشتکار اوست. دلسوز بود و کمک کردن به دیگران را دوست داشت. به پدر و مادر در انجام کارهای خانواده بیش از حد با احترام کمک میکرد به ورزش در رشته های دو و کوهنوردی علاقه فراوان داشت و در کلاس ها و مسابقات شرکت داشت.
کاظم که عاشق امامت و ولایت بود قبل از ماموریت نزد مادر میاید. عکسی از خود به مادر هدیه میدهد و برای همیشه خداحافظی میکند و سرانجام در شب عید ولایت هنگام بازگشت از ماموریت به همراه ۲۷۶ تن از دوستانش در اثر انهدام هواپیمای حامل آنان در کوههای سیرچ کرمان به دیدار معبود شتافت وبه درجه رفیع شهادت نائل آمد. بعد از چند روز بدن قطعه قطعه و مطهرش به همراه پسر عمویش نورالله داوند و دوستش فهیم منظری توکلی در بهشت زهرای روستای آهوییه دفن گردید.
روحش شاد و یادش گرامی
روایت ؛ برادر شهید

زندگینامه
 شهیدالله یار منظری توکلی
 الله یار در سال 1339 در خانواده ای مذهبی و عشایر در منطقه فاریاب دیده به جهان گشود وی دوران کودکیش را در مناطق عشایری و با مشقت های فروان در دامان پدر و مادری دلسوز سپری کرد. پس از 7سالگی و وارد شدن به مرحله جدیدی از زندگی و ورودش به دبستان تا کلاس دوم در دهستان بزنجان از توابع شهرستان بافت و سپس تا کلاس پنجم در مدارس عشایری و در کوچ و بار عشایر تحصیل کرد
سپس دوران راهنمایی و دبیرستان را در مدارس بزنجان گذراند وی پس از اخذ دیپلم در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلی تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و با تبعیت از امام خمینی (ره )و عشقش به امام و وطن راهی جبهه های حق علیه باطل شد ودر سپاه پاسداران به سمت فرماندهی سپاه صوغان (معدن آبدشت) در آمد و سپس از طریق سپاه به مدت یک سال محافظ امام جمعه بندرعباس و بعدا به عنوان معاونت سپاه سیرجان (جانشین عبدالمهدی مغفوری) گماشته شد؛ با تلاش و کوشش خود از طرف شهید الله دادی به عنوان فرمانده ادوات(106) لشکر 41ثارالله شروع به خدمت در جبهه حق علیه باطل نمود.  سپس در سال 1363 در عملیات بدر  با حبی عمیق به اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام و عشقی آتشین به ابا عبدالله الحسین علیه السلام و کوله باری از تقوا و یک عمر مجاهدت فی سبیل الله از همرزمانش سبقت گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
زندگینامه
شهیدابراهیم منظری توکلی
ابراهیم در سال 1344 در خانواده ای مذهبی و عشایر دیده به جهان گشود.وی دوران کودکیش را در مناطق عشایری در دامان پدر و مادر دلسوز خود سپری کرد سپس در مدارس بزنجان شروع به تحصیل کرد.شهید ابراهیم فردی ورزشکار و نیرومند بوده وی با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز دشمن بعثی به خاک میهن همراه با پسر عموی خود شهید الله یار راهی جبهه های حق علیه باطل شد.درحالی که دانش آموز بسیجی سال دوم دبیرستان بوده است در پانزدهم اسفند سال 1363 در جزیره ی مجنون به درجه ی رفیع شهادت نائل گشتند.
زندگی نامه
شهید محمد علی منظری توکلی

محمدعلی ﺩﺭ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ 1350 کودکی در خانواده ای کارگر و متدین ﭼﺸﻢ ﺑﻪﺟﻬﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ. ﻃﺒﻖ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ ﺩﯾﺪﻩﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﻪپیاﻣﺒﺮ‏(ﺹ ‏) ﻭﺍﻣﯿﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ‏( ﻉ‏) ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﯽﻧﻬﺎﺩﻧﺪ.
ﺩﺭ ﺍﻭﺍﯾﻞ ﺩﻭﺭﻩ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺗﺶ ﺟﻨﮓﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻣﺎﻥ ﺯﺑﺎﻧﻪﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﭼﺸﻢ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﻮﺍﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﻣﯿﻬﻦﻋﺰﯾﺰﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﯾﻦﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻓﮑﺮ ﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﻭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻪﻓﮑﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﻣﯿﻬﻦ ﻭﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ.
 ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﺗﻼﺷﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻧﺎﻣﻮﻓﻖﺑﻮﺩ ‏(ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺳﻦ ﮐﻢ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪﺑﺮﻭﺩ ‏) ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮ
ﻣﯿﮕﺸﺖ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺩﺍﺩو ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﮕﻮ ﻣﺤﻤﺪعلی ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﺭﻓﺖ .
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ:ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﻤﮑﺖﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻪ ﻣﻦﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﺸﻮﻡ. درسال 1366 به مدت 8ماه در جبهه های حق علیه باطل به عنوان بسیجی فعالیت داشت.ﺩﺭ ﺳﺎل 1368با انجام وظیفه ای که داشت جهت خدمت سربازی جذب لشکر41 ثارالله گردید و بعد از ان وارد ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏﺍﺳﻼﻣﯽ شد  ﺑﺎ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﺒﺰ ﻭ ﻣﻘﺪﺱ پاﺳﺪﺍﺭﯼﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻦ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۸۱ ﺍﺭﺯﻭﯾﺶ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺍﺯﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻭﻻﯾﺖ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﺖ ‏( ﻏﺪﯾﺮ‏)
ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﯽ ﻭ دﯾﮕﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻣﻮﻻ ﻋﻠﯽ‏( ﻉ‏) در منطقه کوهستانی سیرچ کرمان ﺷﻬﺪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﺪ .
عطوفت. خوش برخوردی  وگذشت ازبارزترین خصوصیت اخلاقی ایشان بود